کد مطلب:41645 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

درخت پرنده











من با رسول خدا(ص) بودم هنگامی كه گروهی از سران قریش نزد وی آمدند و گفتند:

محمد! تو ادعای بزرگی كرده ای كه نه پدرانت چنان ادعایی داشته اند و نه كسی از خاندانت (اینك) ما پیشنهادی داریم اگر آن را پذیرفتی می دانیم كه تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر از انجام دادن آن درماندی می فهمیم كه تو جادوگر و دروغگویی.

حضرت در پاسخ فرمودند: چه می خواهید؟

گفتند: از این درخت بخواه كه با ریشه های خود از جا كنده شد و در مقابل تو بایستد.

همانا خدا بر هر كاری تواناست پس اگر خدا برای شما چنین كرد آیا حاضرید ایمان بیاورید و بر وحدانیت حق شهادت دهید؟

آری.

من آنچه را می خواهید به شما نشان خواهم داد، هر چند بخووبی می دانم كه شما به خیر و صلاح باز نمی گردید و بلكه در میان شما كسانی را می بینم كه در چاه افكنده شوند[1] و كسانی كه گروه ها را به هم پیوندند و سپاه بر ضدّ من بسیج نمایند. آنگاه

[صفحه 24]

فرمود:

ای درخت، اگر تو به خداوند و روز جزا ایمان داری و می دانی كه من فرستاده خدایم پس (هم اینك) به فرمان خدا از جا درآی و با ریشه های خود، در برابر من بایست.

سوگند به خدایی كه پیامبرش را به حق مبعوث فرمود (دیدم كه) درخت با ریشه هایش از جا كنده شد و همچون پرنده ای بال و پر زنان در حالی كه صدای سختی از ا شنیده می شد آمد تا مقابل رسول خدا(ص) ایستاد. شاخه بلندش را (همچون چتری) بر رسول خدا(ص) گسترد و پاره ای از شاخه هایش را هم بر دوش من نهاد و من در سمت راست آن حضرت (ایستاده) بودم.

مشركان پس از دیدن (این معجزه ها) از روی برتری جویی و گردنكشی گفتند:بگو كه نیمی از آن به سمت تو آید و نیمی بر جای خود بماند.

حضرت به درخت چنین فرمان داد و نیمه درخت رو به سوی او نهاد با پیش آمدنی شگفت تر و بانگی سهمگین تر چنانكه گویی می خواست خود را به رسول خدا(ص) بپیچد.

سپس باز آنان از روی سركشی و ناسپاسی گفتند:

این نیمه را بگو كه به سمت نیمه خود رود چنانكه پیشتر بود.

حضرت همان فرمود كه قوم خواستند. سپس درخت باز گردید.

من گفتم:

ای فرستاده خدا! من نخستین كسی هستم كه به تو ایمان می آورد و نخستین فردی هستم كه اقرار و اعتراف می كند به اینكه درخت آنچه فرمودی به فرمان خدا انجام داد تا پیامبری تو را تصدیق و گواهی كند و گفته تو را بزرگ دارد.مشركان قریش (با كمال بی شرمی) گفتند:

نه بلكه او ساحری است دروغگو و تردستی است چابك. آنگاه (در حالی كه به من اشاره می كردند) گفتند: آیا كسی جز این، تو را تصدیق خواهد كرد؟

[صفحه 25]

قال علی (ع):... لقد كنت معه لما اتاه الملا من قریش فقالوا له: یا محمد انك قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوك و لا احد من بیتك و نحن نسالك امرا ان اجبتنا الیه و اریتناه علمنا انك نبی و رسول و ان لم تفعل علمنا انك ساحر كذاب فقال لهم: و ما تسالون؟ قالوا: تدعولنا هذه الشجره حتی تنقلع بعروقها و تقف بین یدیك فقال: ان الله علی كل شی قدیر فان فعل الله ذلك لكم اتومنون و تشهدون بالحق؟ قالوا: نعم. قال: فانی ساریكم ما تطلبون و انی لاعلم انكم التفیئون الی خیر و ان فیكم من یطرح فی القلیب و من یحزب الاحزاب.

ثم قال: یا ایتها الشجره ان كنت تومنین بالله و الیوم الاخر و تعلمین انی رسول الله (ص) فانقلعی بعروقك حتی تقفی بین یدی باذن الله، و الذی بعثه بالحق لانقلب بعروقها و جات و لها دوی شدید و قصف كقصف اجنحه الطیر حتی وقفت بین یدی رسول الله (ص) مرفرفه و القت بغصنها الاعلی علی رسول الله (ص)و ببعض اغصانها علی منكبی و كنت هن یمینه فلما نظر القوم الی ذلك قالوا علوا و استكبارا فمرها فلیاتك نصفها و یبقی نصفها، فامرها فاقبل الیه نصفها كاعجب اقبال و اشده دویا فكادت تلتف برسول الله فقالوا كفرا و عتوا: فمر هذا النصف فلیرجع الی نصفه كماكان، فامره فرجع، فقلت انا: لا اله الا الله انی اول مومن بك یا رسول الله (ص) و اول من اقربان الشجره فعلت ما فعلت بامر الله تعالی تصدیقا بنبوتك و اجلالا لكلمتك فقال القوم كلهم: بل ساحر كذاب السحر خفیف فیه و هل یصرقك فی امرك الا مثل هذا!؟ (یعنوننی)....[2] .

[صفحه 26]



صفحه 24، 25، 26.





    1. اشاره به كسانی است كه در جنگ بدر شركت كردند و بر روی پیامبر خدا(ص) شمشیر كشیدند و سپس به دستور حضرت اجساد آنان در چاههای بدر افكنده شد.
    2. نهج البلاغه، بخشی از خطبه قاصعه؛ اعلام الوری، ص 22، بحار، ج 14، ص 467 و ج 17، ص 389.